دير رسيدهايم و جلسه شروع شده، با اين حال مردي جعبهاي آدامس ميگيرد جلويمان. اتاق جز تعدادي صندلي دستهدار چوبي چيزي ندارد و البته يك جعبه كيك در گوشهاي و يك فلاسك چاي كنارش كه كسي فعلا توجهي به آن ندارد. دور تا دور، صندليها يكي در ميان پر است. چند خانم و چند آقا. دو سه صندلي كنار هم درست انتهاي كلاس خالي است كه ما مينشينيم. خانمي حدودا 35ساله از اين ميگويد كه مدتي است دوباره دچار لغزش شده و سيگار ميكشد. براي همين هم هست كه مدتي را به جلسات نميآمده چون از اين بابت دچار شرمندگي بوده و در عين حال توجيهاتي هم براي آن داشته. ميگويد از يك زماني به بعد انگار با اين آدمها و اين جلسات هم لج كرده. همه اينها را دارد خيلي خونسرد ميگويد و اصلا نگران ناراحت شدن جماعتي كه اينجا هستند و بهنظر ميرسد همه با هم آشنايند، نيست. با وجود اين گاهي به توصيف وضعيت دوره دوباره مصرف كردن يا همان لغزش و شرايط روحياش كه ميرسد دچار هيجانات عاطفي ميشود و خشمش بالا ميگيرد. او در نهايت تصميم گرفته با وجود احساس منفياي كه دارد دوباره به جلسات برگردد تا بتواند اين احساس را از خود دور كند و دوباره به ترك برگردد. از اينكه چطور نخستين سيگار دوره لغزشش را همينطور براي تفنن و با اعتماد بهخودش و در يك نصفهشب كشيده و دوباره همان آش و كاسه سيگار پشت سيگار شروع شده ميگويد. اينكه چنان خشمي نسبت بهخودش از اين بابت پيدا كرده كه روشي عجيب را براي انتقام از خودش در پيش گرفته. اندكي هم شايد بهخاطر انتقام از انجمني كه اينقدر او را نسبت به كشيدن سيگار حساس كرده است؛ انجمن نيكوتينيهاي گمنام!
يكي ميپرسد جلسه اولت است؟ جواب مثبت است. ميگويد فعلا هنوز گاردت بسته است. درست ميشود! اين را با اطمينان بيان ميكند؛ طوري كه لبخندم سريع گم شود. دختر جواني وارد ميشود و كنار خانم ديگري كه همان جلوها نشسته، مينشيند. دست هم را بيحرف ميفشارند و تازهوارد هم نگاهش را ثابت ميكند روي چهره خانمي كه مشغول حرف زدن است و گوش ميدهد.
زن ميگويد كه خودش خواسته كه اين هفته گرداندن جلسه را به او بدهند كه مجبور باشد بيايد. هر هفته يك نفر جلسه را ميگرداند. كسي كه كنار او نشسته اعلام ميكند كه چند دقيقه ديگر وقت صحبت كردن دارد. او منشي جلسه است.
كمي دورتر روي ميزي يك رديف پيكسل است كه بسته به اينكه فرد در پايان چه دورهاي از ترك سيگار باشد، يكي از آنها نصيبش ميشود. درست مثل جلسات تركي كه لابد خيلي از ما در فيلمها ديدهايم و بيشتر مربوط به معتادين به الكل يا موادمخدر است. فضا تقريبا همان فضاست؛ احساس امنيتي كه در افراد وجود دارد واقعي است و جذاب. امنيتي كه باعث ميشود همه افراد در جلسه مشاركت كنند و هرآنچه دل تنگشان ميخواهد بگويند. اين مشاركتها عنوان دارد؛ «مشاركت جاذبه»، ممكن است بهنظر برسد معني و مفهوم اين اصطلاح اين است كه هر فرد از جذابيتهايي كه سيگار و دود برايش داشته حرف بزند اما الزاما اين نيست. هر كدام از اعضا دستشان را بلند ميكنند و درباره هر چيزي از امروز و ديروزشان ميگويند. درباره احساسات خوب يا بد، رفتارهاي خوب يا بد و وسوسههايي كه داشتهاند و هر آنچه دلشان بخواهد. مشاركت به اين شكل است. دقيقترش را بخواهيد اينگونه است: افراد اجازه حرف زدن ميگيرند، بعد سلام ميكنند و نامشان را ميگويند و اضافه ميكنند: «نيكوتيني سابق». مثلا «نيما، نيكوتيني سابق»، «مينا نيكوتيني سابق». حالا، همه دستهجمعي به او سلام ميدهند: «سلام نيما»، «سلام مينا».
نيما عصباني است. كمي از سابقهاش ميگويد و اينكه ديگر خسته شده. اينطور بوده كه دانه به دانه همه آن عادتها را ترك كرده تا اينجا كه به ترك سيگار رسيده. اما هنوز چيزهايي هست كه عصبانياش ميكند. چيزهايي كه اثرات زندگي گذشتهاش است و اينقدر به خشمش ميآورد كه وسوسهاش ميكند به انجام كارهاي خطرناك. همينطور گاهي نفس عميق ميكشد و همينطور تند پايش را تكان ميدهد. چهرهاش كمي عصبي است اما ميگويد دارد مقاومت ميكند مقابل اين خشم و يكي از چيزهايي كه مانع بروز خشمش ميشود، حضور در اين جلسات است. نيما آخر حرفهايش از همه ميخواهد برايش دعا كنند. همه برايش كف ميزنند و ماشاءالله و آفرين ميگويند و افراد نزديك به او، دستي به شانهاش ميزنند.
هر چه ميخواهد دل تنگت بگو
ترجيح اين است همه حرف بزنند، هرچند اصرار و اجباري به اين كار نيست. مثلا خانمي از ارتباط خانوادگياش حرف ميزند و از اينكه چطور انگار مادرش توقع داشتن پسر داشته و هنوز هم به بهانههاي مختلف با او قهر ميكند. صداي آرامي دارد. مثل بقيه او هم تشويق ميشود. آقاي جواني كه در انتهاي كلاس زير پنجره نشسته، از مسائل كارياش ميگويد. اينكه علاقهمند به كارهاي هنري است و تا به حال چندان توفيقي در كارهايش نداشته. حالا روزنهاي باز شده و ميخواهد تمام تلاشش را بكند تا اين بار بتواند موفق شود و از بقيه ميخواهد برايش دعا كنند. هر حرفي كه زده ميشود، بهمحض تشويق انگار فراموش ميشود. اينجا جايي است كه افراد هر آنچه احساس منفي است را بيرون ميريزند و آن را از خود دور ميكنند و با انرژِي مثبت حاكم بر جمع، به آرامش ميرسند. به همين دليل هم هست كه اعتماد افراد و صميميت بينشان بهوجود آمده و ادامه دار ميشود. در انتهاي مشاركت، بندهايي از وعدهها و قدمهاي دوازدهگانه خوانده ميشود. عين تمام جلسات گذشته و تمام جلسات آينده. بندهايي كه قرار است يادآوري باشد براي همه. حالا ديگر نوبت به خزانهدار ميرسد كه يكي ديگر از همين اعضاست و همان جواني است كه قصد انجام كار هنري داشت. او موجودي خزانه را اعلام ميكند: هزينههاي جاري مثل اجاره همين اتاق، خريد آدامس، چاپ كتابها و در نهايت تتمه موجودي خزانه. بعد از آن سبدي را دور ميچرخانند تا هر كس هرچقدر مايل بود به خزانه كمك كند. در اين كمك هم هيچ جبري وجود ندارد و هر كه نخواست كمك نميكند. يكي از مردهاي مسنتر ميگويد يك ياعلي بگوييم و خزانه را برسانيم به 20 هزار. واقعا كل موجودي خزانه همينقدر است كه صرف مخارج همين جلسات ميشود.
فقط وسوسه كافي است!
اينجا آدمها تعداد روزهايي كه در ترك ماندهاند را بهخاطر دارند و ميدانند كه چند سال و چندماه و چند روز است كه نيكوتيني سابق شدهاند. تركها يكروزه است و يك روز به يك روز به زمان ترك اضافه ميشود و هر روز را به اميد اينكه يك روز ديگر بتوانند در ترك بمانند شروع ميكنند. ميگويد حتي بعد از اين همه مدت ترك هنوز هم اينجا برايش يك جور مسكن و اطمينان است. جايي كه در آن امنيت و آرامش دارد و كسي بهخاطر چيزي كه هست مواخذه و اذيتش نميكند. توضيح ميدهد: اين آدمها هر زمان كه احتياج به كمك فكري داشته باشم يا وسوسه سراغم بيايد هستند. اين را خانم ديگري هم تأييد ميكند و شمارهاش را روي تكهاي كاغذ مينويسد و به ما ميدهد. اين شماره براي اين است كه هر زمان كه وسوسه كشيدن سيگار سراغمان آمد يا دچار احساسات منفي يا مثبت بوديم و دلمان ميخواست با يكي حرف بزنيم، زنگ بزنيم به يكي از همين اهالي جلسه كه مدتي را در ترك بوده و ميتواند مشاور ما باشد. تماس با او وانتخاب مشاور يعني راحتي خيال از اين بابت كه كسي همواره براي كمك به تو آماده است. آن يكي خانم ميگويد اوايلش آمدن به اينجا بيمعني بهنظر ميرسد و شايد خندهدار. چون هيچ سيگارياي، سيگار را اينقدرها جدي نميگيرد و بهعنوان اعتياد به آن نگاه نميكند. راست ميگويد. بهخصوص كه طبق آمار مركز اطلاعات سازمان ملل متحد، كشور ماهم جزو كشورهايي است كه ارزانترين قيمت سيگار را دارد و در دسترس بودنش، مصرف را هم بالا برده. درحاليكه طبق گزارش سازمان جهاني بهداشت، افزايش ۱۰درصدي قيمت دخانيات در كشورها موجب كاهش ۴ تا ۵درصدي تعداد سيگاريها ميشود. ميگويد به همين دليل حضور و ماندن در جلسه، آن هم دو، سه جلسه اول، نياز به صبوري دارد. تازه بعد از آن چند جلسه است كه اين بيفايدگي كه اول بهنظر ميرسيد از بين ميرود و ميفهمي اين جمع چه كمك بزرگي است براي شروع به ترك يا ماندن در ترك. ميگويد حتي كسي كه هنوز ترك نكرده هم ميتواند در اين جلسهها حاضر شود و مطمئن باشد هيچكس به او اصراري براي ترك نميكند. اين خود اوست كه بعد از مدتي حضور در اينجا تصميم به ترك خواهد گرفت. فقط آرزوي ترك داشتن براي حاضر شدن در جلسات كافي است.
48ساعت، نبود؟
سبد خزانه داري چرخيده و اگر كسي خواسته مبلغي به آن اضافه كرده است. همين مبلغ اندك همه را بهوجد ميآورد، ماشاءالله ميگويند و دست ميزنند. رقم از 20 هزار تومان اندكي گذشته است. خزانهدار دوباره موجودي را اعلام ميكند و بعد هم جلسه با خواندن اختتاميه تمام ميشود. حالا مدير جلسه از حاضرين ميخواهد كه اگر تازهواردي هست خودش را معرفي كند. علاوه بر ما آقاي ديگري هم هست كه تازه وارد است. خود را نيكوتيني سابق ميخواند و ميگويد چند ساعت است كه كه ترك كرده. يعني از حوالي ظهر. تشويقش ميكنند و به او خوشامد ميگويند. حالا نوبت اعلام حضور ترككردههاي طولانيتر است. مدير ميخواهد اگر فردي هست كه از مدت تركش 24ساعت گذشته، اعلام كند. كسي نيست. بعد اگر كسي در ترك بين 48ساعت تا يكماه گذشته است. يكي هست كه 48 ساعت از تركش ميگذرد. باز هم همان تشويقها. و يكي از افراد به نمايندگي از همه يكي از پيكسلهاي انجمن را كه نشان 48ساعت در ترك ماندگي است به او هديه ميكند و در آغوشش ميگيرد. به همين ترتيب مرتب زمان ترك بالاتر ميرود و خانم مدير ميخواهد كه اگر در آن بازه زماني ترك كه ميخواند كسي هست اعلام كند. افرادي كه اينقدر از مدت زمان تركشان ميگذرد خودشان را معرفي ميكنند، تشويق ميشوند و احسنت و ماشاءالله ميگيرند و اگر به پايان آن دوره، مثلا 3ماه يا يك سال و... رسيده باشند، پيكسل جديدي ميگيرند كه با پيكسل قبلي فرق ميكند و نشاندهنده مدت زمان ترك موفقشان است. كيك گوشه اتاق هم متعلق به يكي از خانمهاست كه بهخاطر كامل شدن ترك يكسالهاش آن را آورده و كيك تولد به حساب ميآيد. تا بقيه كار انجام شود او هم كيك را ميبرد و تقسيم ميكند. برايش كف ميزنند و آرزوي موفقيت ميكنند. درست انگار تولدش باشد. اينجا همه جور كسي هست. از جوان هنري تا مرد مسني كه از همسرش جدا شده است. از آقاي پر از هيجاني كه به قول خودش همه جور خلافي كرده، تا خانمي كه بسيار آرام است. يكي از همين مسنترهاست كه تقريبا بيشترين زمان ترك را دارد. چيزي حدود 7سال كه بهطور دقيقتر و به قول خودش ميشود 7سال و يكماه و 3روز. اينجا جايي است كه هر روزش، ارزشمندتر از روزهاي معمولي آدمهاي معمولي است و بهحساب ميآيد.
نظر شما